صعود عجیبی بود! روزی که قصد قله رفتن نداشتم و تا قله کلکچال پیمایش کردم واقعا روز عجیبی بود. حوالی ساعت ۱۰ صبح به وسیله اتوبوس و تاکسی خودم را به ابتدای پارک رساندم. از جمشیدیه تا کلکچال مسیر زیادی است و به خصوص به هنگام آفتاب کوهنوردی سختی خواهم داشت. قصد من رفتن تا اردوگاه بود اما ناگهان برنامه عوض شد.
مسیر از جمشیدیه تا کلکچال
روز جمعه بود و من نتوانستم صبح زود به کوهنوردی بروم، بنابراین تصمیم گرفتم به هنگام ظهر کوهنوردی سبکی را داشته باشم. مسیرم را از پارک جمشیدیه اغاز کردم و میخواستم تا اردوگاه کلکچال بالا بروم. خوراکی و تجهیزات خاصی همراهم نبود و همین موضوع صعود به قله را دشوار میکرد. بعد از حدود یک ساعت و نیم به اردوگاه رسیدم وکمی استراحت کردم. با اتکا به تجربههای گذشته و شناخت مناسب از مسیر، تصمیم گرفتم تا قله بالا بروم.
هوای گرم ظهر خیلی از انرژی کم میکند اما نمیدانم چرا احساس قدرت خاصی داشتم، احساس میکردم که میتوانم به راحتی حتی تا قله توچال بالا بروم. از بین دوراهی پیازچال و زین اسبی، من پیازچال را انتخاب کردم. پیازچال واقعا زیباست، سرسبز و خوش آب و هوا، این دره در هر فصلی جذابیت خاص خودش را دارد.
هنوز آثار یخچالها دیده میشود، علارغم افتابی بودن، هوا خنک است و لطافت خودش را دارد. پرندگان آواز میخوانند و بوتهها در باد میرقصند. توقف کوتاهی در محل چشمه پیازچال داشتم و به سرعت به سمت قله کلکچال حرکت کردم.
از جمشیدیه تا کلکچال را در مدت سه ساعت و نیم پیمودم. علارغم گرما و آفتاب و نداشتن تجهیزات این مسیر را طی کردم. پیشنهاد میکنم به هیچ وجه بدون تجهیزات وارد کوهستان نشوید چرا که کوهستان با کسی شوخی ندارد.
بر فراز قله کلکچال
قله نسبتا خلوت بود و باد شدیدی در حال وزیدن بود. مقدار کمی خوراکی همراهم بود، پس از صرف خوراکیها و گرفتن چند عکس یادگاری تصمیم به بازگشت گرفتم. از بالای قله شهر را تماشا میکردم، چقدر همه چیز کوچک است. کل شهر در یک نگاه جا میشود و باید بگویم که چقدر همه چیز زیباست.
برگشت از کلکچال
مسیر برگشت مطابق مسیر صعود بود اما به علت همراه نداشتن عصا کمی اذیت شدم.
امیدوارم از خواندن این مقاله لذت برده باشید و با تماشای عکس ها جس خوبی گرفته باشید.
دیدگاهتان را بنویسید